جدول جو
جدول جو

معنی کار گل - جستجوی لغت در جدول جو

کار گل
کار ساختن گل برای ساختمان، کار بنّایی، کار ساختمان، گل مالی، برای مثال یکی بندۀ خویش پنداشتش / زبون دید و در کار گل داشتش (سعدی۱ - ۱۳۱)
تصویری از کار گل
تصویر کار گل
فرهنگ فارسی عمید
کار گل(رِ گِ)
عملگی. فعلگی. زمین کندن و شخم زنی و گل مالی و نظائر آن: و در همه ممالک کسی را نگذاشت که به معیشت و عمارت ضیاع خود مشغول شوند الا همه برای او بقلعه ها و قصرها و خندقها زدن و کار گل کردن گرفتار بودند. (تاریخ طبرستان).
یکی بندۀ خویش پنداشتش
زبون دید و در کار گل داشتش.
سعدی (بوستان).
دگر ره نیازارمش سخت دل
چو یاد آیدم سختی کار گل.
سعدی (بوستان).
چه بودی که پایم درین کار گل
بگنجی فرورفتی از کام دل.
سعدی (بوستان).
در خندق طرابلس با جهودانم به کار گل بداشتند. (گلستان).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فام گل
تصویر فام گل
(دخترانه)
به رنگ گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تاج گل
تصویر تاج گل
(دخترانه)
آنکه چون تاجی در رأس گلها است، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاریگر
تصویر کاریگر
کارگر ماهر، صنعت کار، برای مثال بدانست کاریگر راست گوی / که عیب آورد مرد دانا بر اوی (فردوسی - ۸/۲۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارامل
تصویر کارامل
ماده ای که از سوزاندن قند یا شکر به دست می آید و در تهیۀ بستنی، نوشابه، کیک و مانند آن به کار می رود، قند سوخته، شکر سوخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاردگر
تصویر کاردگر
کارد ساز، چاقوساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسه گل
تصویر کاسه گل
در علم زیست شناسی مجموعۀ کاسبرگ ها، کالیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار دل
تصویر بار دل
کنایه از غم، غصه، اندوه، اندیشۀ روزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کار آب
تصویر کار آب
شراب خواری، می خوارگی به افراط، برای مثال بس بس ای دل ز کار آب که عقل / هست از آب کار او بیزار (خاقانی - ۱۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافر دل
تصویر کافر دل
سیاه دل، بی رحم، ستمگر
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم که در 63 هزارگزی جنوب خاوری راین و 13 هزارگزی خاور راه شوسۀ جیرفت به بم واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 107 تن سکنه. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
گل بکاه آمیخته که دیوار وبام را بدان اندایند. (یادداشت مؤلف) :
چون سیل خراب کرد بنیاد
دیوار چه کاهگل چه پولاد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
مخلوط گل بنفشه و گل پنیرک و گل کدو و گل نیلوفر را گویند که جوشانده آنها در طب قدیم بعنوان مسهل و ملین بکار میرفته است چارگل
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه زود امور را حل و فصل کند کسی که بسرعت و خوبی کاری را انجام دهد، بر هم زننده کار: (از دو کونم قطع سودا کرد و در خونم نشاند هست تیع غمزه هایت کاربر هم کار ساز) (مخلص کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
کند فهم کم هوش کور دل: مدار چشم ازین کور باطنان انصاف که گشته است بعنقا هم آشیان انصاف. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافر دل
تصویر کافر دل
سیاه دل بی ایمان، بیرحم ستمگر: (مال بدست کردم تا تو کافر دل پشتواره بندی و ببری) (کلیله و دمنه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاریگر
تصویر کاریگر
موثر، صنعت کار، کارگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارآگه
تصویر کارآگه
باخبر، مطلع، صاحب خبر، خبردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارد گر
تصویر کارد گر
کارد ساز سکاک: (حمزه از جاهی کارد گر که مرید شیخ بود و شیخ را در حق او نظری تمامتر. ) (اسرار التوحید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار آگه
تصویر کار آگه
مطلع، باخبر: (ملک فرمود خواندن موبدان را همان کار آگهان و بخردان را) (نظامی)، منهی جاسوس خبرآور: (بهر سو خردمند کار آگهان پراکنده بفرست هر سو مهان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار رس
تصویر کار رس
کسی که بکارها برسد آنکه کار را راه اندازد
فرهنگ لغت هوشیار
کار خواه دلیر آنکه در جستجو و تلاش کار است، کار زار طلبی شجاعت بهادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار کن
تصویر کار کن
آنکه بکار پردازد کسی که کاری ورزد کارگر مقابل کار فرما: (کار کن هست کار فرما نیست) (تاریخ سلاجقه محمد بن ابراهیم)، عامل کار گزار: (تا غایت که ضریبه خراج در ایام عمال و گماشتگان و کار کنان ماکان بن کاکی... بدویست دینار برسید - 3. {عامل موثر، عضو اداره یا موسسه ای عضو (بدین معنی جمع آن (کارکنان) مستعمل است)، دفتر دار جمعیتی که تحت ریاست زمیندار میباشد، مسهل منضج مقابل جوشانده، بادوام: قماش کار کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار گری
تصویر کار گری
عمل و شغل کارگر، تاثیر اثر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بکاری می پردازد آنکه مباشر کاری شود، سنگ محکم یا ستون سنگی استواری که در ساختن عمارت بکار برند. یا کار گیر بنا. سنگی محکم که بدان ساختمانی بنا کنند، نوعی پارچه درشت و ستبر، سرداب زیر زمین، غار کهف، گنبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار نگ
تصویر کار نگ
چرب زبان زبان آور فصیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارامل
تصویر کارامل
ماده ای که در حرارتهای زیاد از ساکاروز یا قند بدست میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارامل
تصویر کارامل
((مِ))
قند سوخته، ماده ای که از حرارت دادن زیاد به قند معمولی به دست آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاه گل
تصویر کاه گل
((گِ))
مخلوط کاه و گل که برای اندودن بام و دیوار به کار برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاراگر
تصویر کاراگر
آکتیویتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جام گل
تصویر جام گل
اکلیل
فرهنگ واژه فارسی سره
دیدن کاه گل در خواب خوب نیست به خصوص اگر دست و پایتان به آن آلوده باشد. اندودن بام خانه با کاه گل نشان فرار رسیده غم و اندوهی است که دامن خانواده را هم می گیرد و به شخص بیننده خواب منحصر نمی شود. درست کردن کاه گل ایجاد ابتلا و بدبختی است به دست خویشتن. اگر دیدید کاه گل لگد می کنید به غم و غصه ای مبتلا می شوید. اگر دیدید دیگری کاه گل برای شما لگد می کند و آماده می سازد غمی برای شما می رسد که مترصد و منتظر آن بوده اید و فکر می کردید دامن شما را بگیرد. اگر ببینید که در کاه گل افتاده اید شما را به بلا مبتلا می کنند ولی از امام صادق (ع) نقل است که: چنانچه از گل بیرون آیید و خود را بشویید و لباس دیگری بپوشید که اثر گل در خواب از بین برود رفع بلا و نگرانی می شود. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
موش درختی
فرهنگ گویش مازندرانی
کاه گل
فرهنگ گویش مازندرانی